سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! قلبم را از محبّت نسبت به خودت، ترس از خودت، تصدیق و ایمان به خودت، هراس ازخودت و شوق به خودت، لبریز ساز، ای صاحب جلال وکرامت! [ـ امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
حجاب ، حجةالاسلام علیرضا پناهیان ، خانواده اسلامی ، دور هم جمع شویم ، دینداری خردمندانه ، رشد جمعیت ، روانشناسان ، روم باستان ، زنا با محارم ، سارکات ، سرماخوردگی ، سوهارت ، سیاست تازه افزایش جمعیت در ایران ، شبرا ، شعارکاهش جمعیت ، طرح خود اشتغالی بومی شرکت رهنما نماد گستر دوران ، عبرت ، علاج واقعه ، عوامل بی حجابی ، فرهنگ غربی ، فرهنگی ، فساد و فحشاء ، مصطفی بخشی ، معجزه عسل ، مواد مخدر کاملا ایرانی ، نظریه کاهش جمعیت یک طرح استعماری دشمنان اسلام ، نقش دین در سلامت جامعه ، واقعیت تا فریب ، والنتاین ، کتاب ،پایان طبیعت به نویسندگی بیل مک کین به ترجمه مهدی عباس زاده ، کشیشی ، کمونیست ها ، From your Valentine ، Valentine ، آرایش کردن یا نکردن ، آموزش و پرورش ، آنفلوآنزای نوع A ، ازدواج با محارم ، استعمارگران هلند ، افراد مبتلا به ویتیلیگو ، اقتصادی ، امام علی ( ع ) ، این ماده سه الی چهر برابر قوی تر از مواد مخدر مشابه ، بدحجابی؛ آثار و تبعات ، بی‌بندوباری ، بیماران عزیز ویتیلیگو ، پائین آمدن سن آرایش ، پوشش های سنتی ، جامعه دینی ، جناب دکتر احمدی نژاد ، جنبش اسلامی ، جهان عرب ، جوانان ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :15
کل بازدید :70570
تعداد کل یاداشته ها : 35
103/2/13
8:2 ص

حکایت آنکه دلسرد نشد
درس هایی برای رسیدن به موفقیت و ثروت
نویسنده : مارک فیشر
ترجمه : بیژن پایدار
شامل بیست و پنج فصل
خلاصه کتاب:
جوانی که در نیویورک چند سالی برای موسسه ای تبلیغاتی کار میکند و ناگهان درمیابد که نه از زندگی لذتی می برد و نه می تواند از استعدادش انچنان که خود می خواهد بهره ببرد.

از طریق عمویش با پیرمردی که معروف به میلیونر یک دقیقه ای است آشنا می شود و درس های بسیاری برای رسیدن به موفقیت و ثروت از پیرمرد می آموزد.
از پیرمرد مبلغی پول قرض می گیرد و یک شرکت تبلیغاتبپی مستقل برای خود راه می اندازد  
او که سی ودو سال سن دارد و تا حالا ازدواج هم نکرده بود یک منشی برای خود انتخاب می کند که بعدا به شدت به هم علاقه پیدا می کنند تا ازدواج هم پیش می روند ولی هم اوزاع بد شرکت و بیماری ناگهانی او باعث می شود که از ازدواج با او صرف نظر می کند تا او نفهمد
که او فلج شده و از او پرستاری کند.
بعد او به کاری که علاقه زیادی داش یعنی فیلم نویسی رو می آورد ، فیلم نامه ای می نویسد و به دوستش که ویدیو کلوپ دارد ارائه می دهد ولی او ایراداتی به فیلم نامه می گیرد و ...
بیشنهاد می کنم این رمان زیبا را بخوانید.

م.م.ج